دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

44

وبلاگ قبلیم میخونم،  نوشته های عقد نامزدی عروسی... حس و حال اون موقع ها زنده میشه میگم چه خوبه که تقریبا با جزئیات کامل نوشتم خیلی چیزها رو یادم رفته بود حس اولین بوسه ها بغل کردن های پر آرامش شیطنت ها بی قراری ها... چقدر خوشحال بودم که همسری بد دل نیست گیر نمیده مهربون و بگو بخند و خوش برخورد و همیشه براش خواسته هام مهم... چقدر عالی بود که همه چی طبق نظر و سلیقه خودمون پیش میرفت... چقدر خوشحال بودیم که مال همدیگه شدیم...

شیرینی ناب اون روزها یادم میاد به این فکر می کنم که خیلی از خوبی ها که برام پررنگ بود الان عادی شده و این خوب نیست یه مدت هم با اینکه میدونستم فکرم از بیخ و بن غلط تو دلم میگفتم شاید انتخاب درستی برا هم نبودیم اما بعدا به این نتیجه رسیدم که بهترین انتخاب برا هم بوده و هستیم... سعی می کنم بیشتر قدر زندگیم بدونم خوبی های خیلی بیشتر از نقطه های منفیش... بی انصافی قدر اینهمه خوبی ندونم...


این شعر اون وبلاگ نوشته بودم دلم خواست اینجا هم بنویسم :


من از جهنم گریخته ام
از خودم
و به تو پناه آورده ام زیبای من !
بگذار
با قلب تو زندگی کنم 
که قلب تو بی کینه می تپد
ای آخرین امید ! پناهم بده
گریز سختی داشته ام...

نظرات 1 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت 16:41 http://colored-days.blog.ir/

خوبی ِ خاطره نوشتن همین ِ، اینکه ی ِ حس آیی دوباره برای ِ ادم زنده میشه :)

آره خیلی خوبه دوباره زنده شدنش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.