دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

6

هفته قبل  قرار بود روز سه شنبه برا عروسی پسرخاله همسری بریم تهران ... همون روز حقوق اولم گرفتم ... رفتم یه شال حریر بادبزن و مژه مصنوعی خریدم و برگشتم خونه شروع کردن به جمع کردن لباس هام علاوه بر دو ست لباس و کیف و کفش مجلسی یه ست اضافی هم محض احتیاط برداشتم میدونستم کلی از اقوام هم دو سه روزی که تهران هستیم مارو می بینن برا همین لباسهای خوشگل برداشتم و کلی اونجا خوش تیپ شده بودم ... خیلی وقت موقع ست کردن لباس هام زیاد به رنگ بندیشون اهمیت می دم و این خیلی خوبه خودم خیلی کیف میکنم!!! روز چهارشنبه صبح که رسیدیم اونجا ظهرش با خواهر شوهر بزرگه دوتایی رفتیم یه مرکز خرید که نزدیک بود و یکم خرید کردیم ... بعد ناهار من رفتم آرایشگاه موهام تا نصف لخت کرده بود که گفت کاش فر می کردی منم گفتم لطفا فر کن دوباره بیچاره از اول شروع کرد چون همیشه موهام صاف میکردم اینبار متفاوت شده بودم یه گل سر کوچولو خوشگل برده بودم اونم وصل کرد به موهام مژه مصنوعیم هم گذاشت برگشتم خونه هر کی میدید میگفت خوشگل شدی ... شروع کردم به آرایش کردن و خب راستش خیلی هم خوب شد آرایشم ... برا چند تا از مهمونها اونجا خط چشم کشیدم! موهای مادرشوهر براشینگ کردم وخیلی ملایم آرایشش کردم خواهر شوهرها هم میگفتن آرایشش نکن! منم گفتم یعنی چی یه آرایش ملایم که بد نیست ... ولی تو دلم یکم ناراحت شدم که اجازه نمی دادن به مامانشون از یه حدی بیشتر نزدیک بشم ... خواهرشوهر کوچیکه میگفت تازه عروس نیست که ! مامان از اول آرایش نکرده الان آرایش کنه بد میشه!!! کلا خواهر شوهر کوچیکه طرز فکرش قدیمی! بگذریم مهم نیست ... عروسی و شام و بعد شام خیلی خوب بود کلی رقصیدیم و خوش گذشت ...

پاتختی ملایم تر آرایش کردم و رژ لب جیگری زدم که خیلی بهم می اومد ... بعد تموم شدن مراسم چمدونمون بستیم و راهی جاده شدیم ... تو راه کلی هله هوله خوردیم و بیشتر از همیشه بیدار موندم ... کلی با همسری صحبت کردیم و در کل اون دو روز خیلی بهم خوش گذشته بود از ته دلم هر وقت یاد حس خوبم می افتادم خدارو شکر می کردم ... جمعه هم باز عروسی دعوت بودم! عروسی دوست دوران بچگی هام بود آقای داماد ... عروسی خیلی مفصل و خوبی بود کلی با دوستهام رقصیدیم و خندیدیم تازه گی ها با آدم ها بیشتر حرف میزنم و لذت می برم راستش قبلا ها اصلا حوصله اش نداشتم ولی دیدم که واقعا اشتباهه تو این زمونه ... راستی برا مژه مصنوعیم یه چسب گرفته بودم که قلم داشت یه چوب نازک بود که به درش چسبیده بود چسب مثل خط چشم کشیدم رو مژه های خودم و مژه مصنوعی هارو خیلی راحت وصل کردم به مژه هام ... بدون اینکه بخوام برم آرایشگاه کلی خوب شده بود ظاهرم ... 

دیروز با مامان رفته بودیم خونه داییش ، دختر دایی های مامان خیلی شوخ طبع و با مزه ان دیروز انقدر حرفهای بامزه گفتن که غش کرده بودم از خنده ... زندایی مامان هم من و مامانم خیلی دوست داره و واقعا بهمون محبت می کنه حس خوبی ...

برگشتنی یه رژ و یه کرم تقویت کننده پوست و ناخن گرفتم خانومه میگفت جلوی شکستن ناخن می گیره ... مامان هم از اون کرم گرفت ... و یه قرص تقویت کننده مو و ناخن گرفت ...

راستش بابت خرید های زیاد این اواخر یکم عذاب وجدان گرفتم در موردش که با خانوم میم صحبت کردم گفت منم تو دوران نامزدی خیلی ولخرج بودم اما یه روز خاله ام گفت که باید اعتماد همسرت در این مورد جلب کنی گفت که به حرفش گوش کرده و الان همسرش خیلی بهش اعتماد داره ... دیدم تو این مورد منم تا حالا بک گراند خوبی تو ذهن همسری ندارم و از این به بعد باید حواسم جمع کنم ...

امروز صبح با همسری صبحونه خوردیم وانرژی زیادی داشتم چون زود بیدار شده بودم کل خونه رو اساسی تمیز کردم و برق انداختم ... چون از وقتی از مسافرت برگشته بودیم خونه یکم نامرتب بود و انرژی منفی می داد بهم ... کل خونه رو گردگیری کردم روی مبلها پارچه کشیدم که گرد و خاک نشینه روش هرچند مبل های ما قهوه ای تیره اس و مشخص نمیشه زیاد ... یخچال تمیز کردم و همه جا تی کشیدم...

سر کار هم همه چی عالی پیش می ره دارم پیش رفت میکنم کارهایی که قبلا انجام نمی دادم انجام می دم و نتیجه خوبی از تلاشم دارم می گیرم ... خانوم میم هم کلی ازم پیش مدیر تعریف میکنه ... من و خانوم میم دوستهای خیلی خوبی برا هم شدیم بعضی از نکات مثبت و منفی شخصیتمون مکمل هم و سعی میکنیم چیزها مثبت همدیگه رو یاد بگیریم ...



تنکس گاد فُر اوری تینگ ...

نظرات 7 + ارسال نظر
مینو جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 18:45

سلام عزیزم خوبی؟
خیلی خوشحالم که خوشحالی.
همسرم همیشه بم میگه زن بایدخساست داشته باشه ولی مرد بایدولخرج باشه.:زبان مردا اصولاازخانومای خسیس خوششون میاد

سلام
موافقم مرد باید دست و دل باز باشه

آژو سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 22:07

ای جان خداروشکر :*
وا چه ربطی داره :|
اخ رها گفتی جیگری یاد یه چی افتادم غش کردم
دیروز یه دختره اومده بود خیلی خیلی ارایش داشت . بعد میگفت من انقدررر بدم میاد دخترا ارایش غلیظ میکنن . دختر باید ارایش ملایم کنه .مثه من
بعد خودش یه رژ جیگری تند زده بود
یعنی خیلی جلوی خودمو گرفتم نمیرم از خنده :))))
دلم خرید میخواد.چرا خرید حال ما خانوما رو خوب میکنه؟:)))


چه ملایم!!!!
خرید از بهشت اومدهههههههههه

شالیزار دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 15:11

چقدر خوب بود این پستت, کلا ادم پر انرژی هستی و من همیشه ازت انرژی میگیرم.
چقدر خوشگل شده بودی! من فکر میکردم رفتی آرایشگاه, منم کلا بی استعدادم آخه.
همیشه شاد باشی

می دونی من تو این یک سال گذشته خیلی سعی کردم آدم مثبت اندیش و شادی باشم و تا حدی هم موفق بودم....
چشمات قشنگ عزیزمممممم

یاس یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 11:49 http://mydeliciouslife.persianblog.ir/

آقا این کامنت های من چرا ثبت نمیشه ای بابا...

جدی میگی؟ حیف شددددددد

میرا شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 00:21

فر عااااااالیه :*
بعد همیشه به شادی عزیزم :*

مرسی عزیزم

شاپری جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 15:02

جوونم همیشه خوش باشی خوشگل خانوم

پر از حس خوبه نوشته هات بیشتر بنویس

مرسی دوست مهربون ...
اتفاقا این حال خوبم دوست دارم بیشتر و با جزئیات کامل ثبت کنم اما کو وقت ...

نیلووو چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 15:41 http://niloo-painter.blogsky.com

ای جان، ایشالا همیشه به شادی و عروسی باشه

ممنونم خانومی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.