دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

دلنوشته های لیدی رها

در آغوش هم در این دایره بی پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی

14

دیروز رفته بودم دکتر برام آزمایش غربالگری و سونو نوشت صبح با همسری رفتیم سونو نمی دونم چرا استرس داشتم... وقتی دکتر جوجه رو به من و همسری نشون داد حس خیلی جالبی داشتیم همش در حال تکون خوردن و ورجه وورجه بود از اونهمه شیطونیش خیلی خنده ام گرفت دکتر گفت اینم شلوغ انگار!!! با اینکه ده روزی بود تکون خوردن هاش حس می کردم و به مامان و همسری می گفتم که بچه شیطونی که انقدر از الان تکون می خوره بازهم برام خیلی عجیب بودکه هی برمیگشت این ور اون ور ... همسری با یه ذوق و لبخندی نگاش میکرد که برا منم شیرین بود ... صدای قلبش هم شنیدم دوباره اینبار سریع تر می زد ... دکتر گفت اینم بچه شماست ... برام شنیدن این حرف هم جالب بود باورم نمی شد انگار ... دلبرکم تکون خوردنت عین زندگی برام ... درست تو موقعیتی که حواسم بهت نیست با تکونت یهو منو یاد خودت میندازی جوجه قشنگم!!! با قد شیش سانتیمتری من نمی فهمم چرا انقدر شیطونی میکنی ...

رانندگی خیلی خوب پیش می ره و کلاسهام تموم شد حالا منتظر امتحانم... از وقتی با همسری هم تمرین کردم سرعت عملم بیشتر و بهتر شده ... فقط از جاهای شلوغ یکم می ترسم مربیم گفت طبیعی هرچند ترست رو اصلا بروز نمی دی ...

چند وقت پیش دلم می خواست برا نی نیم خرید کنم بعد دیدم جنسیتش مشخص نیست به یه جفت جوراب دخترونه و گیره بسنده کردم گفتم بقیه اش هم ان شالله بعد اینکه فهمیدیم دخمل یا پسر می خریم براش ... میخوام گیفت هاش از الان درست کنم که روزهای آخر مجبور نشم برم حاضریش بخرم میخوام از جنس نمد درست کنم ... دختر داییم هم گفت کمکت می کنم هر وقت خواستی بگیر دو تایی درست می کنیم ...

سر کار هم دیگه نشد برم ... از یه طرف خوبه چون از بی خوابی و استرس خبری نیست اما از طرفی هم به شدت به پول خودم عادت کرده بودم و دلم نمیخواست به این زودی بازنشست بشم!!! مخصوصا که حالمم خوبه و حالت تهوع کمتری دارم ...

اون روز با مامان رفته بودیم خونه دخمل دوست مامان که تازه گیها ازدواج کرده و دوست بچه گیهای من هم بود ... بهم میگفت باید 20 کیلو چاق بشی این 9 ماه زیاد بخور!!!! گفتم نه بابا با زیاد خوردن که بچه بزرگ نمیشه سعی میکنم چیزهای مقوی بخورم و زیاد خوردن دوست ندارم وزنمم تا حالا زیاد نشده ... نمیخوامم بشه ... به خاطر وزن متناسبم هست که از الان تکونهای نی نی حس میکنم... بعد زایمان هم موقع شیر دادن لاغر شدن سخت...


رها نوشت: بچه ها هر کدوم از ماها علاوه بر اینکه دوست داریم خاطره هامون ثبت کنیم مشتاق شنیدن حرف مخاطب هامون هستیم مگه کامنت گذاشتن چقدر زمان می بره که همدیگه رو از این لذت محروم میکنیم؟

نظرات 15 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 17:39 http://sarahr1234.persianblog.ir

رها جون تو از من خیلییییی جلوتری هااااااااا......امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره عزیزم........مراقب خوردنت باش ولی به حرف دیگران خیلی گوش نده که فکر میکنن زن باردار باید دائما بخوره

مرسی عزیزم...
همین بگو دید غلطی دارن من پرخوری نمی کنم...

هیلا چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 23:00 http://www.shahrokh59.blogfa.com

واااااااااااااای رانندگی من تا حالا 3 بار امتحان دادم.مربیم گفت تو باید بار اول قبول شی بار اول ک هیچی من اصلا انتظار قبولی نداشتم با این همه استرس بار دوم و سوم اصلا نمیدونم چرا قبول نشدم.تو کلاسا همرو خوب میزنم ولی تو امتحان یا میرم تو جوب یا پیاره رو
ایشالا ک تو قبول شی زیاد استرس ب خودت وارد نکنی نی نی کوچولوت ناراحت بشه.

اسم امتحان که میاد همه چی غلط از آب در میاد!!!
باشه دوستمممم

کیانا دختر شهریوری سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 22:07

وبم خود بخود حذف شده بود.برش گردوندم.kianakia2011 اینستای منه

زوووود بیا و بنویس بعد قرن ها دلتنگی!!!!

شاپری سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 20:19

وای چقد خوبه مامان شدن .... هوس کردم :)))
ایشالا به سلامتی دنیا بیاد و زایمان راحتی داشته باشی عزیزم
کار خوبی کردی سرکار نرفتی بیشتر به خودت برس حتما که نباید حالت بد باشه تا نری،این روزا خیلی سرنوشت سازه برای بچه ریسک نکن عزیزم :-*
آدرس اینستاتو راستی میشه واسم بذاری؟ :-)

ممنون عزیزمممممم لطف داری
ان شاالله زود بری سر خونه زندگیتون و یه نی نی ناز به دنیا بیارییییییی
موافقم باهات

کیانا دختر شهریوری سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 10:34

رهاااا وبلاگتو گم کرده بودم.خیلی تبریک میگم عزیزم.انشالا قدم نی نی خیر و مبارک باشه. رها اینستا نداری؟

عزیزمممم خیلی ناراحت شدم وبت حذف کردییییییی
چرا اینستا دارم خوشحال میشم فالوت کنم
مرسی عزیز دلممممممم
خیلی دلتنگتمممممم

پرسه شنبه 25 مهر 1394 ساعت 12:05 http://galexii.blogfa.com

ولی سر کار نرفتن هم خوبه تو این شرایط، دقیقا همون استرس ِ نیست دیگه کلا. اوهوم، مقوی و مفید خوردن بهتر از خیلی خوردن ِ .
:ایکس

الهام چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 16:18

ان شاالله بسلامتی نی نی تو بگیری بغلت.واسه من دعا کن که شوهرم یکم بچه بخواد.من چهارسال ازدواج کردم ولی شووهرم اصلا بچه نمیخواد.

آخیییی عزیزمممممم باهاش صحبت کن راضی بشه چهار سال کم نیست برا صبر کردن...
ان شا الله خبر مامان شدنت به زودی بهمون بدی

مرمر چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 15:30 http://www.m-h-1390.blog.ir

به به :)))
هوووم کلی از خوندنت پستت ذوق کردم میدونی خیلی خیلی برام هیجان دار بودن یه نقطه تودلم وتکون خوردنش:))
ایشالا که به سلامتی به دنیا میاد...بعد بغلش میکنییین کلی حس خوب میادسراغتون

مرمر جون واقعا حس کردنش خیلی حس خوبی داره فوق العاده اس...

Titi چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 04:40

Azizam, man kheili vaghte mikhoonamet, rast migi , adam age hes kone khanande dare bishtar angize migire. man keyooarde farsi nadaram nemitoonam farsi benevisam.
azizam ishalla salem va salamat zayman koni. negarane shoharet ham nabash, hamchin ke bache be donya biyad asheghesh mishe.

مرسی که روشن شدی
فینگیلیش نوشتن خیلیم خوبه

بهار سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 20:24 http://pearl16.blogfa.com

ان شاالله بسلامتی زایمان کنی
منم حس میکنم بچت پسر باشه خخخ

مرسی عزیزم
جدی میگی

ahar سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 15:32

عزیزم خوشحالم که این تفکر رو نداری که باید اینقد بخوری که چاق شی...چاق شدن با چیزای مقوی خوردن خیلی فرق داره.
حتما تو این موارد با دکترت مشورت کن...
تکون خوردن نی نی به نظرم یکی از زیباترین لحظه های زندگیه هر دختره...هر چند حالا حالاها دلم نمیخاد تجربش کنم...

آره به نظرم خیلی فکر مسخره و سطحی هست که آدم باید عوض دو نفر بخوره!!!!
ان شاالله هر وقت خواستی از این لحظه های قشنگ کلی لذت ببری...

تمشک بانو سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 11:57

سلام. وای چه حسای قشنگی . امیدوارم همه کسایی که بچه میخوان حسش کنند .
منم موقع رانندگی از جاهای شلوغ میترسیدم . ولی بهتره که اصلا نترسیم و البته به نظرم کمی ترس خوبه که آدم خیلی هم تند رانندگی نکنه !
امیدوارم نی نی سالم و صالح باشه براتون . بازم مبارکه
من یکی خیلی تو کامنت گذاشتن تنبلم !

مرسی عزیزم امیدوارم خبر نی نی دار شدنت به زودی بهمون بدی

مایا سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 11:26 http://white-patchouli.blogsky.com

ایشالا سالم باشه رها و زایمانت راحت باشه و نی نی صحیح و سلامت دنیا بیاد...

ممنونم مایاجان

میلو دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 23:56

عزیزمممم..... چقدر حس خوب داشتین اون موقع :) شاد باشین همیشه

قربانت عزیزم

ارغوانی دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 21:09 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

رها جان واقعا حس حاملگیو خیلی خوب گفتی ...راستی بنطر من بچت پسره... پیرای فروردینی بد اخلاقن میگن از الان باهاش صحبت های لازمو داشته باش..

چون شیطون میگی پسر؟؟؟
خدای من همین مونده که بداخلاق بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.